آق کمال از تعطیلات عید استفاده میکند
امسال عید با عیال قرار گذاشتِم که هیچ جا نرِم و بمانِم خانه. گفتِم فقط ای چند روز ره استراحت کنِم و بِری بقیه سال انرژی ذخیره کنِم. ای که ماه رمضون بود و قیمت بلیت و هتل و مخارج سفر هم سر به فلک گذاشته بودن بیتاثیر نبود! البته عیال که بیشفعاله و نِمتنه آروم بیشینه. ولی جاتان خالی خودُم جوری استراحت کردُم که یَگ ماه دِگه تعطیلات لازم درُم تا خستگی استراحتها از تنُم در بِره. صبح که روزه بودِم، لنگ ظهر از خواب ورمخستُم، یَگ فیلمی چیزی میدیدُم. باز مخوابیدُم تا غروب. افطار هم مثل چی مخوردُم، بعدش فوقش مرفتِم کوهسنگی، پارک ملت یا بلوار فرودگاه یَگ دوری مزدِم، یَگ هوایی مخوردِم، شیرموزی، بستنی ماستی، فرنی، چیزی مگرفتِم، باز میآمدِم خانه شام مخوردِم، فیلم میدیدِم. عیال گوشی بازی مکرد و مو مخوابیدُم تا سحر. یعنی جوری شده بود که ننه باباهامان نگرانمان مشدن که شماها زنده هستن یا نه؟ هر دو سه روز یَگ بار هم افطار یا مرفتِم خانه آقای مو یا خانه آقای عیال. بعد از عید فطر هم همی برنامه بود، به اضافه ای که در طول روز اگه بیدار بودُم، بازم چیزی مخوردُم! عوضش هرچی فیلم و سریال ریخته بودُم رو هارد، همه ره دیدُم و کُخم خوابید. به جاش شونزدهم که رفتُم سر کار، نه تُنبونُم اندازهام بود، نه کتُم! اِنا حالا خوب رفت. الان هم که با شما صحبت مکنُم، جوری دلُم قار و قور مُکنه که صداش به هفت نفر اوبرتر هم مِرسه، بِری که تحت رژیم سفت و سخت عیالُم تا برگردُم سر وزن! ایم از ای.